(ساو)

داشتم تو سالن مدرسه راه میرفتم که یه صدایی از ازمایشگاه اومد بوووووووم زود رفتم تو ازمایشگاه

-اینویی داری چیکار میکنی

اینویی صورتشو برگردوند صورتش کاملا سیاه بود

-خخخخخخخ اینویی قیافتو نگاه

اینویی:مگه چطوریه؟؟؟؟

-مثه زغال شده

اینویی:شوخی بسه

-باشه ولی بریم حداقل صورتتو بشوریم

من و اینویی هم رفتیم دستشویی اینویی داشت صورتشو میشست که روم اب ریخت

-هی اینویی پس اینو بگیر

اینویی:نکن نه خیسم کردی

خب ما هم تو فقط اب بازی میکردیم 

-بریم پیش خورشید یکم خشک بشیم 

اینویی:بریم

(سایو)

حوصلم خیلی سر رفته اووووف یهویی فوجی پشتم ظاهر شد

-فوجی!!!

فوجی:سلام حوصلت سر رفته مگه نه؟؟

-اره چطور دونستی

فوجی:چون منم حوصلم سررفته میای بریم باهم سینما

-سینما ...خب ....باشه

منو فوجی هم رسیدیم سینما

فوجی:چه فیلمی میخوای ببینی

-ترسناک

فوجی:باشه ولی شب کابوس نمیبینی که

-نه بابا مگه من بچه ام

فوجی:خب باشه

رفتیم داخل فیلمه خیلی ترسناک بود زامبیه میخواست دختره رو بخوره که من محکم فوجی رو بغل کردم تا به خودم اومدم دیدم توی بغل فوجی هستم یه کم ازش جدا شدم

-ببخشید

فوجی:مشکلی نیس 

(ارمی)

ماشالله مدرسه نیس خیابون عشقه هرکی از این خیابون رد میشه عاشق میشه یهویی ایجی از پشتم ظاهر شد

ایجی:داری چیکار میکنی ؟؟؟

-هیچی

ایجی:خب میای بریم باهم پارک

-باشه

ما هم رسیدیم پارک روی یکی از نیمکت ها نشستیم

ایجی:امروز همه ی ما عاشق شدیم

-همه!!!

ایجی:اره

-فک نکنم

ایجی:چرا فکر کن

-خب عاشق کی شدی

ایجی:الان پیشم نشسته

منم خودمو زدم به کوچه علی چپ که یعنی چیزی نفهمیدم

ایجی:ها سایلنت شدی

یهویی گوشی هردوتامون زنگ خورد

-الو .....سلام.......کاپی خودتی..........اردو........فردا.....صبح......باشه باشه......خداحافظ

ایجی:تزوکا بود میگه فردا میریم اردو

-اره منم تازه رایا بهم گفت بریم خونه دیگه هوا داره کم کم تاریک میشه

ایجی:بریم

ما هم رسیدیم خونه من که خوابیدم ایجی هم خوابید

(فردا صبح)

رفتم اتاق ایجی که بیدارش کنم هااااا ولک این چی پوشیده؟؟؟؟؟؟؟

..........ادامه دارد..............

برای قسمت بعدی نظرات بالای 40